سرباز ها گناه دارند یا ارزش؟

به گزارش تیم علمی، محمد ماکویی؛ در زمان ما به سرباز ها آش خور می گفتند؛ اصطلاحی که به تغذیه کم کیفیت و ناکافی آن ها اشاره می کرد. این موضوع باعث می شد که بیشتر سرباز ها همواره خدا گرسنه بوده و جهت سیر شدن محتاج یاری های خانواده و دوستان و آشنایان و مابقی مردم باشند.

سرباز ها گناه دارند یا ارزش؟

با ما همراه باشید و درباره وبلاگ هیچکس بیشتر بدانید.

آن زمان ها، زیاد پیش می آمد که سربازانی که دو پاره استخوان بیشتر نبودند در انظار عمومی ظاهر شوند؛ امری که موجب می شد به سربازان ایستاده در صف خرید به چشم افراد کهنسال و ناتوان نگریسته شده و آن ها را خارج از صف تحویل بگیرند. حقوق سرباز ها هم، انصافا، کم بود. به همین مناسبت، هم گاهی وقت ها اتوبوس ها سربازان را بدون بلیط سوار می کردند و هم در پاره ای مواقع دکه ای ها سیگار دانه ای رایگان در اختیار آن ها می گذاشتند.

با این حساب اصلا نباید نگاه ازبالا به پایین و دلسوزانه مردم را بن مایه خاطرات دوران خوش خدمت بیشتر سرباز ها نگیریم؛ خاطراتی که هر چند مربوط به دو سال از بهترین سال های زندگی افراد هستند، اما قابلیت این که سی سال تعریف شوند را، حسابی، دارند! برای اینکه مطلب بهتر جا بیفتد شاید بد نباشد که دو مورد از ماجرا هایی که نگارنده در یکی از آن ها کاملا درگیر بوده و دیگری را به عینه

مشاهده نموده است را در همین جا بیاورم:

1- مسئول لجستیک اجازه بازرسی به من نداد. وقتی از او نزد مسئول بهداری، که رییسم بود، گله کردم، گفت که فردا به اتفاق خواهیم رفت و حساب مسئول لجستیک را کف دستش خواهیم گذاشت. صبح روز بعد، به اتفاق راهی شده و سر راه مسئول لجستیک قرار گرفتیم. مسئول بهداری گفت: چرا مانع از انجام وظیفه نیروی من شده ای؟

مسئول لجستیک جواب داد: در انبار چیز فاسد شدنی نیست و لزومی نمی بینم که اجناس و کالا های موجود در آن مورد بازرسی قرار گیرد. مسئول بهداری گفت: تو اجازه بده! من قول می دهم که هیچ مسئله ای برایت پیش نیاید. مسئول بهداری، جهت توجیه بیشتر مسئول لجستیک، چنین ادامه داد: یک سرباز بدبخت بیچاره که بیشتر نیست! می آید و یک نگاهی می اندازد و می رود و چیزی هم نمی گوید!

مسئول لجستیک شانه ای که علامت اگر اینطور است پس مهم نیست و می تواند بیاید بالا انداخت و ما راهی بهداری شدیم. در میانه راه، مسئول بهداری، که از انجام وظیفه خود بسیار مشعوف شده بود، چطور بود؟ را بر زبان آورده و مرا به این فکر که باید بابت حق التحقیر دریافتی سپاسگزار یا متاسف باشم فرو برد.

2- چون مدرک کاردانی داشتم به من اجازه استفاده از سرویس کادر را داده بودند. در حالی که مابقی سربازها، جز یک نفر، اجازه استفاده از سرویس را نداشتند، چون پایگاه در بیرون شهر قرار داشت و اگر سرباز ها از سرویس استفاده نمی کردند مجبور بودند حالا، حالا ها منتظر بمانند، گاهی راننده سرویس، منباب دلسوزی، به سربازان هم اجازه بهره گیری سرپایی از سرویس را می داد.

یک بار، سوار کردن سرباز ها به شدت برای راننده گران تمام شد و یکی از اعضای کادر درست و حسابی به این موضوع اعتراض کرد. هواخواهی یکی دیگر از اعضای کادر از سربازان سوار شده باعث شد که ادامه بحث توسط دو تن از اعضای کادر پیگیری گردد. در میانه جر و بحث بود که عضو دارای نگاه دلسوزانه چنین گفت: من نمی فهمم ناراحتی تو از چیست؟ راحت سر جایت نشسته ای و هیچکس جای تو را تنگ ننموده است.

جواب عضو دیگر کادر، پس از سال ها، هنوز توی گوشم وول خورده و وزوز می نماید: تو نمی فهمی! حتی احساس این که در حالی که نشسته ام یک سرباز بالای سرم ایستاده حالم را بد می نماید!.

وفق آن چه بیان شد، نگارنده اصلا نمی داند که، در نهایت، با بازپرسی که یک سرباز را مورد آزار و اذیت قرار داده چگونه برخوردی صورت خواهد گرفت. با این حال، واقعا و از صمیم قلب دعا می کنم که جلسات مرتبط با این قضیه خیلی بر اساس گناه نداشت؟! و چطور دلت آمد؟! جلو نروند!

راستی کسی اصلا به خاطر دارد که چرا به سرباز، سرباز می گویند!

منبع: فرارو
انتشار: 3 بهمن 1399 بروزرسانی: 3 بهمن 1399 گردآورنده: sctm.ir شناسه مطلب: 1441

به "سرباز ها گناه دارند یا ارزش؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "سرباز ها گناه دارند یا ارزش؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید