گلچین جوک های خنده دار بچگانه کوتاه، باحال و جدید - تیم علمی

با ما همراه باشید و با تور ارزان چین از شگفت انگیزترین کشور دنیا دیدن کنید بر روی دیوار چین سلفی بگیرید، از قصر ممنوعه دیدن کنید و در خیابان شانگهای پیشرفته ترین آسیا قدم بزنید.

جوک خنده دار بچگانه

آموزگار: بچه ها توجه کنید! برخی از کلمه ها با ان و ها جمع بسته نمی شوند. مثل درس که می گردد دروس

حالا یکی از شما مثال دیگری بزند.

احمد: آقا اجازه! مثل خرس که جمع آن می گردد خروس!

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

پسر مهربان داشت نوارخالی گوش میداد و بلند بلند گریه مینموده، بهش میگن چرا گریه میکنی؟

میگه: دلم واسه خواننده اش میسوزه، طفلکی لال بوده!

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

دو نفر به شکار رفته بودند. اولی خرگوش دید، تفنگ را برداشت و خرگوش را هدف قرار داد.

ناگهان دومی به او گفت:صبر کن، توی تفنگ فشنگ نگذاشته ای.

اولی با ناراحتی جواب داد:ول کن بابا، حالا وقت این حرف ها نیست. تا بخواهم فشنگ بگذارم، خرگوش در رفته است.

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

معلم : بنویس صابون

شاگرد روی تخته نوشت ، سابون

معلم : ببین عزیزم صابون با ص است نه با س

شاگرد : خانم فرقی نمی کنه نگران نباشید اینم کف می کنه

دو نفر دروغگو به هم رسیدند

اولی گفت : من دیشب توی کره ماه شام خوردم

دومی : آره ، وقتی از کره مریخ برمی گشتم تو را در کره ماه سر سفره دیدم

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

به یک حلزون میگن یک دروغ شاخدار بگو.

حلزونه میگه : دویدم و دویدم ، سر کوهی رسیدم!

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

یه پسره به دوستش میگه: بیا بریم دریا.

دوستش میگه: نه اگه غرقشم مامانم منو میکشه!

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

قاضی: چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟

متهم: جناب قاضی! خودش می خواست، هر وقت من را می دید،می گفت یک سری به ما بزن!

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

مردی سوار اتوبوس دو طبقه می گردد. هرچه اصرار می نمایند به طبقه بالا برود، نمی رود

و می گوید:دفعه پیش که سوار شدم، فهمیدم که طبقه بالا راننده ندارد!

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

پدر: پسرم امتحان ریاضی ات چطور بود؟

پسر: یکی از جواب ها را غلط نوشتم.

پدر: عیبی ندارد. پس بقیه سوال ها را درست حل کردی؟

پسر: نه، چون اصلا وقت نکردم به بقیه سوال ها نگاه کنم.

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

مادر : علی بیا اسفناج بخور آهن داره

علی : آخه مادر جان الان آب خوردم می ترسم زنگ بزنم

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

حیف نون می ره هتل. صبح روز اول می ره توی رستوران هتل صبحانه بخوره می بینه روی تابلو نوشته: از ساعت 7 الی 11 صبحانه… از ساعت 11 الی 5 ناهار و از ساعت 5 الی 11 شب شام سرو می گردد…

پیش خودش می گه: پس من کی وقت کنم برم شهر رو ببینم؟

اولی: من هر وقت چیزی در کله ام فرو رود، دیگر بیرون نمی آید و فراموش نمی کنم.

دومی: پس چرا پولی را که از من قرض گرفتی، یادت رفته و پس ندادی؟

اولی: برای این که پول در جیبم فرو رفت نه در کله ام!

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

به بزه می گن چرا زنگولت صدا نمی کنه؟ می گه گذاشتمش رو ویبره!

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

معلم: بگو به غیر از اکسیژن چه چیزهایی در هوا وجود دارد؟

شاگرد : آقا اجازه، کلاغ ، مگس ، پشه!!!!….

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

یک نفر به کله پزی می ره.فروشنده از مشتری

می پرسه: آقا چشم بذارم؟

مشتری: بله،ولی اول بذار قایم بشم

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

یه روز از یک گربه چینی میپرسن اسمت چیه میگه میونگ

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

روزی اتوماتیک آبی پدرش می میرد تا یکماه مشکی

می نویسد

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

خر و گاو دعواشون میشه خره میره رو دیوار مینویسه گاو خر است

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

اگه یه قورباغه با یه طوطی ازدواج کنه حاصل چی میشه؟ جواب: قوطی

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

از آقا کلاغه می پرسند: اسمت چیست؟

کلاغه گفت: طوطی.

پرسیدند: پس چرا رنگت سیاه است؟

گفت: آخه توی زغال فروشی کار می کنم.

محمود: من از بس گوشت گاو خوردم، پر زور و قوی شدم.

مسعود: پس چرا من این قدر ماهی می خورم، شنا یاد نگرفته ام.

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

معلم تاریخ خطاب به دانش آموزی گفت: بچه تو چقدر کثیف هستی، چند روز است که حمام نرفته ای؟

شاگرد گفت: آقا از وقتی که شما گفتید امیر کبیر را در حمام کشتند.

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

اولی: بابای من با یک حرکت دست می تونه یک کامیون رو نگه داره!

دومی: بابات چه کاره است؟ قهرمان مردان آهنین؟

اولی: نه، بابام پلیس هدایت رانندگیه

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

به یک پاندا میگن بزرگترین آرزویی که داری چیه میگه عکس رنگی بگیرم

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

یکی از قبایل آدم خوار مرد کله تاسی را دستگیر می نمایند و نزد رئیس خود می برند و از رئیس می پرسند با این مرد تاس چه کنیم؟ رئیس می گوید: از او تاس کباب درست کنید!

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

عکاس:چرا به دوربین پشت نموده ای ؟

نیما: چون این عکس را برای کسی می فرستم که با او قهر هستم!

ツ ❉ ツ ❉ ツ ❉ ツ

مریض نیمه شب به دکترش زنگ زد: دکتر خواب آلود و سراسیمه گوشی را برداشت و گفت: بله؟

مریض گفت: دکتر جان! زنگ زدم بگویم حالم خیلی بهتر است. با خیال راحت بخوابید!

سخن آخر

دنیای بچه ها پر است از شور و ههیجان و لبخند،دنیایی که لحظه به لحظه اش توام با سر زندگی و به دور از دغدغه ذهنی است. بچه ها همواره ذوق این را دارند که جوک یا لطیفه ای را برای کسی تعریف نمایند و طرف مقابل غش غش بخندند حتی گاهی نمی توانند یک لطیفه را کامل بازگو نمایند اما ذوق آن برایشان خیلی لذت بخش است؛ پس شما نیز گاهی این جوک های خنده دار بچگانه را برای آنها بخوانید و لحظات شادی را به آنها هدیه دهید. همچنین برای وقت گذراندن با آنها، علاوه بر تعریف کردن جوک خنده دار بچگانه، ما به شما مطلب ساخت کاردستی با بطری نوشابه را پیشنهاد میدهیم.

حال که مجموعه جوک خنده دار بچگانه این مطلب را خواندید، به ما بگویید که شما چه جوک های دیگری برای بچه ها سراغ دارید؟ لطفا نظرات خود را با ما در میان بگذارید.