آینده ما بسیار دیستوپیایی خواهد بود

به گزارش تیم علمی، دارون عجم اوغلو؛ اقتصاددان آمریکایی تبار ارمنی تبار زاده ترکیه است. او یک سال به عنوان مدرس اقتصاد در مدرسه اقتصاد لندن فعالیت کرد تا این که در 1993 میلادی به عضویت هیئت علمی موسسه فناوری ماساچوست (ام آی تی) عایدی. در سال 2000 میلادی او به جایگاه استاد تمامی رسید و در 2004 میلادی استاد کرسی چارلز کیندلربرگر اقتصاد کاربردی شد. او هم چنین عضو پیوسته دفتر ملی پژوهش مالی، مرکز عملکرد مالی، مرکز رشد بین المللی، و مرکز پژوهش سیاست مالی است. او در سال 2006 میلادی به عنوان عضو پیوسته فرهنگستان هنر و علوم آمریکا انتخاب شد. او که هم اکنون استاد کرسی الیزابت و جیمز کیلین در اقتصاد در ام آی تی است در زمره 10 اقتصاددان پراستناد بر اساس IDEAS/RePEc است.

آینده ما بسیار دیستوپیایی خواهد بود

او در سال 2005 میلادی مدال جان بیتز کلارک را برنده شد. عجم اوغلو در سال 2013 میلادی برنده جایزه فرهنگ و هنر های ریاست جمهوری ترکیه و جایزه دیگری از سوی فرهنگستان علوم ترکیه شده بود. کتب متعددی از عجم اوغلو به فارسی ترجمه شده اند که از جمله آن می توان به ریشه های مالی دیکتاتوری و دموکراسی با ترجمه جعفر خیرخواهان چاپ شده به وسیله انتشارات کویر، راه باریک آزادی ترجمه علیرضا بهشتی شیرازی و جعفر خیرخواهان چاپ شده به وسیله انتشارات روزنه و چرا ملت ها شکست می خورند؟ با ترجمه محسن میردامادی و محمد حسین نعیمی پور چاپ شده به وسیله انتشارات روزنه اشاره نمود.

به گزارش خبرنگاران به نقل از اشپیگل، من در کتاب تازه خود تحت عنوان قدرت و پیشرفت همراه با همکارم سایمون جانسون کوشش نموده ام تا مبارزه هزاران ساله بشریت برای کنترل فناوری و توزیع ثروت را توضیح دهم. شاید بتوان آن را کوششی برای بازنویسی تاریخ پیشرفت دانست. در آنجا این بحث را مطرح نموده ام که قرار است در عصر هوش مصنوعی از دوران نوسنگی چه بیاموزیم؟ بحث در خصوص هوش مصنوعی در چنگال خوش بینی فنی ساده است: هوش مصنوعی همه چیز را متحول می نماید و اگر لبه های ناهمواری وجود داشته باشد این امر حل خواهد شد.

وقتی نگرانی هایی درباره این روایت مطرح می کنید یکی از قوی ترین استدلال هایی که سایرین مطرح می نمایند این است: آیا ادعا می کنید که زمان متفاوتی خواهد بود؟ شاید بگویید نوع بشر واقعا از فناوری های تازه سود زیادی نصیب اش شده است. این علتی است که ما باید در تاریخ به عقب برگردیم. این استدلالی اشتباه است. در گذشته ما همیشه در خصوص استفاده از فناوری و این که چه کسی از آن سود می برد با مشکل روبرو بوده ایم. اغلب اوقات کنترل فناوری در دستان بخش محدودی از نخبگان بود. نوآوری اغلب به نفع بخش وسیعی از مردم نبود. البته امروز ما بسیار مرفه تر از مردم دوران پیشین هستیم. این استدلالی درست است. با این وجود، این تمایل وجود دارد که فکر کنیم مسیر لزوما یک روند مستقیم و اجتناب ناپذیر باشد.

همه ما تمایل داریم از تماشا مسائلی که بر سر راه وجود داشته چشم پوشی کنیم. برای مثال، آسیاب های بادی قرون وسطایی را در نظر بگیرید یک فناوری بسیار متحول نماینده در زمان خود محسوب می شد و سازمان فراوری نساجی به ویژه کشاورزی را تغییر داد. با این وجود، شما بهبود چندانی در شرایط دهقانان مشاهده نکردید. آسیاب های بادی به وسیله مالکان زمین و کلیسا ها کنترل می شدند. این نخبگان محدود دستاورد ها را از آن خود ساختند. آنان تصمیم گرفتند که چه کسی می تواند از آسیاب های بادی استفاده کند. آنان رقابت را از بین بردند. در همان زمان کلیسا های چشمگیری در سراسر قاره اروپا ساخته شدند و تا 20 درصد توان مالی صرف ساخت آن اماکن شد.

شاید بگویید امروز بسیاری از مردم از تماشای این اماکن و حضور در آن لذت می برند. به نظر من نیز طراحی بسیار چشمگیری دارند، اما به طور شگفت انگیزی پرهزینه بودند به ویژه برای جوامعی که در بیشتر مواقع در آستانه قحطی و در تنگنا برای امرار معاش قرار داشتند. کلیسا ها به این علت ساخته شدند که نخبگان کوچکی می خواستند ثروت شان را به رخ بکشند. ابنیه تاریخی آنان معادل اهرام ثلاثه مصر بود. امروزه برداشت های مغرضانه ای از آن دوران به ما ارائه می گردد. در نتیجه چنین شرایطی درک رنج دهقانان آن روزگار نامرئی باقی می ماند. این امکان وجود دارد که افراد را در مرکز فرآیند تکنولوژیک قرار دهیم تا در حاشیه ای که در حال حاضر شاهد آن هستیم.

امروزه در خصوص هوش مصنوعی رهبران فناوری هر هفته می گویند: هیچ نگرانی ای وجود ندارد و هوش مصنوعی همه مسائل مان را حل می نماید.

آنان می گویند تنها مسائلی که باید نگران آن باشیم کوشش دولت ها برای تنظیم مقررات هوش مصنوعی است. ایالات متحده بسیار ساده لوحانه نسبت به این فناوری خوش بین است. متاسفانه بسیاری از روزنامه نگاران آمریکایی به این گروه ملحق شدند. آنان مسحور صنعت فناوری شدند. آنان شروع به باور انواع تبلیغات شرکت ها کردند. من مطمئنا نمی گویم که هوش مصنوعی یک فناوری امیدوار نماینده نیست. من هم چنین خوش بین هستم که با اتخاذ تصمیمات درست هوش مصنوعی می تواند به طرز شگفت انگیزی برای دست اندرکاران امور علمی مفید باشد. با این وجود، بار دیگر می گویم که هیچ چیز اتوماتیکی در خصوص هوش مصنوعی نیز وجود ندارد. ما باید به جهت گیری تکنولوژی توجه بیش تری داشته باشیم. ما باید بیش تر به ساختار نهادی که فناوری های دیجیتال در آن تعبیه شده اند فکر کنیم در غیر این صورت یک بار دیگر در ایجاد رفاه مشترک متحمل شکست خواهیم شد.

شاید بپرسید بدبینی ام از کجا ناشی می گردد. در ایالات متحده برای 40 سال ما کاهش عایدی واقعی کارگران بدون مدرک دانشگاهی را شاهد بودیم. این کاهش به حدود نیم درصد در سال می رسد که مقداری بسیار زیاد است. اگر شرایط تغییر نکند هوش مصنوعی باعث افزایش دو برابری این مقدار کاهش عایدی خواهد شد. هوش مصنوعی ممکن است هم چنان برای شهروندانی که از رفاه برخوردارند برای کارکنان عرصه علم و دانش و کارکنان بسیار ماهر بسیار مفید باشد، اما برای بیشتر مردم در مسیر فعلی این گونه نخواهد بود.

زمانی که صنعتی شدن اوج گرفت دستمزد ها در اولین کارخانه ها برای بیشتر کارگران بسیار پایین بود و استاندارد های زندگی در بریتانیا بدتر شد. اندکی پس از آن موقعی که صنعتی شدن در ایالات متحده به وسیله مجموعه ای از فناوری ها شروع شد همه چیز کاملا متفاوت بود و تغییر کرد. در آمریکای شمالی نوع کار ماهرانه مورد احتیاج برای نگهداری و نظارت بر ماشین آلات پیچیده بسیار کمیاب تر از اروپا بود. در آن موقع بود که در ایالات متحده، رویکرد متفاوتی نسبت به مهندسی مکانیک با استفاده زیاد از قطعات استاندارد و ساختار مدولارتر* پدیدار شد. این ماشین ها هم چنین می توانند به وسیله کارگران غیر ماهر کار نمایند. این امر باعث شد تا بهره وری کارگران کم مهارت و دستمزد شان بسیار افزایش یابد. بنابراین، می توان افراد را در مرکز فرآیند تکنولوژیک قرار داد تا در حاشیه؛ همان طور که در حال حاضر شاهد آن هستیم.

منظره پیش رو به تفسیری مربوط می گردد از این که چگونه باید فناوری را پیش ببریم و مسیر درست چیست. این براساس مجموعه ای از باور ها در خصوص دنیا است. نمونه ای از منظرهی که به همان مقدار پیروز و فاجعه آمیز بوده ایده ارزش سهامداران است که در چندین دهه گذشته در بسیاری از دانشکده های مدیریت تدریس شده است. ایده ای که بیان می نماید مدیران باید به چیزی بیش از افزایش ارزش شرکتی کسب و کار خود اهمیت دهند.

شرکت هایی که از این رویکرد پیروی می نمایند دستمزد ها را کاهش داده و در ازای آن بازده سهامداران را افزایش می دهند. پیشرفت ارزش سهامداران یک تغییر ایدئولوژیک اساسی در نحوه اداره شرکت ها بوده است. در چارچوب این منطق کارکنان صرفا به عنوان محرک های هزینه در نظر گرفته می شوند. در چنین بستری بیشتر سیاستمداران از شرایط ایجاد شده چشم پوشی می نمایند. آنان خود را متقاعد می سازند که افزایش نابرابری یا اجتناب ناپذیر می باشد یا به نام پیشرفت خوب است. صنعت فناوری این استدلال را با وسواس فعلی مان در خصوص هوش ماشینی خودمختار ترکیب می نماید به این معنی که آن چه ما باید بخواهیم این است که ماشین هایی را در اختیار داشته باشیم که تا حد امکان شبیه انسان باشند.

این دیدگاه ریشه در کار و افکار آلن تورینگ ریاضیدان برجسته بریتانیایی دارد که اولین بار آزمون تورینگ را اعلام کرد. این معیاری است که همه مهندسان هوش مصنوعی می خواهند از آن عبور نمایند. آن آزمایش به طور تقریبی در خصوص این است که آیا رایانه پیروز می گردد انسان را فریب دهد تا فکر کند با شخص دیگری صحبت می نماید و نه یک رایانه یا خیر. شخص تورینگ این آزمایش را بازی تقلید نامید. این دیدگاه از فناوری به وسیله داستان های علمی تخیلی هالیوود تقویت می گردد و اکنون به موضوعی فراگیر برای تمام صنعت فناوری تبدیل شده است. این یک مشکل است.

در شروع عصر دیجیتال مفاهیم جایگزین قدرتمندی وجود داشت. بسیاری از اولین پیشگامان رایانه شخصی رویای یک فناوری غیر متمرکز را در سر می پروراندند که کارمندان را توانمند کند. در مرکز تفکر آنان اولویت به حدبیشتر رساندن سودمندی فناوری برای مردم و جوامع قرار داشت. این رویکرد به مفید بودن ماشین معروف شد. با این وجود، در نهایت شرکت هایی مانند آی بی ام، مایکروسافت و اوراکل به جریان اصلی تبدیل شدند. این شرکت ها فناوری را به سمت کاربرد انبوه سوق دادند. با این وجود، این امر باعث شد که فناوری برای کارگران بسیار کمتر مفید واقع گردد. فناوری تبدیل به ابزاری تحت کنترل کارفرمایان شد. شرکت ها از فناوری استفاده کردند تا بتوانند بسیاری از کار های اداری ساده را اتوماتیک نمایند. در سرانجام، این یک فناوری به شدت مبتنی بر مهارت شد که در نتیجه آن بهره وری را بیش تر برای مدیران ماهر، فارغ التحصیلان دانشگاهی و ... بهبود بخشید. تفکر رایج این است که انسان ها ماشین های ناقصی هستند. تقاضای زیادی از سوی سیلیکون، ولی برای جا انداختن چنین برداشتی وجود دارد. افرادی مانند دن آریلی پژوهشگر عرصه رفتاری و روانشناسی به همگان می گویند که چگونه انسان ها به قدری مستعد ارتکاب اشتباه هستند که نمی توانید در انجام کار های مهم به آنان اعتماد کنید.

چنین ایده هایی به نوعی به دنیا بینی سیلیکون ولی تبدیل شدند: انسان های عادی غیرقابل اعتماد هستند البته به جز معدودی از نوابغ. به همین علت است که نوابغ باید برای غلبه بر نقص های توده ها فناوری هایی اغلب با نظارت دقیق بر کارگران یا صرفا با حذف وظایف از کارکنان انسانی را طراحی نمایند.

من در کتاب ام کارآفرینان عرصه فناوری افرادی، چون مارک زاکربرگ و بیل گیتس را با جان دی راکفلر یکی از بارون ها سودورز معروف عصر صنعتی شدن مقایسه نموده ام. با این وجود، باید اعتراف یاری که چهره هایی مانند راکفلر بسیار مبتکرانه تر عمل کردند. راکفلر در خط مقدم نوآوری ها ایستاده بود، اما همزمان یک انحصارطلب بیرحم بود که به شکل دیوانه واری به کسب سود می اندیشید. تقریبا همین امر برای بسیاری از بارون های فناوری امروزی صدق می نماید.

با جهت گیری درست فناوری و نوآوری می تواند مزایای عظیمی به همراه داشته باشد. اما در واقع گوگل، فیسبوک و مایکروسافت دوستان فناوری و نوآوری نبوده اند آنان رقبای زیادی را از سر راه خود برداشته اند.

سیاستمداران اقدامات سخت گیرانه تری را علیه آنان انجام نمی دهند. بیشتر سیاستمداران خود را متقاعد ساخته اند که افزایش نابرابری یا اجتناب ناپذیر است یا بهایی می باشد که باید برای پیشرفت پرداخت گردد در نتیجه، آنان با ان مسئله ای ندارند. بسیاری از سیاستمداران در واقع برای نسخه ای از بنیادگرایی افراطی بازار بدون مقررات و نرده های محافظ برنامه ریزی نموده اند. یکی از دلایل جذابیت ایدئولوژی های نوع لیبرتارین این است که هرگونه بحث در خصوص مبادلات اجتماعی بسیار سخت را حذف می نمایند. چنین رویکردی مبتنی بر این نوع از استدلال است: هر چه بازار فراوری کند خوب است تنها کاری که باید انجام دهیم این است که اجازه دهیم بازار کار کند.

در این میان، چین نشان داده که تنظیم هوش مصنوعی و در چارچوب مقررات قرار دادن آن واقعا امکان پذیر است. حزب کمونیست چین در سرکوب فناوری بسیار پیروز بوده است. باید به شکلی شفاف بگویم من از تنظیم مقررات به سبک چینی دفاع نمی کنم. چین این کار را برای در جایگاه برتر قرار دادن حزب کمونیست آن کشور انجام می دهد. با این وجود، اگر تنظیم مقررات اقتدارگرایانه امکان پذیر می باشد تنظیم مقررات دموکراتیک نیز امکان پذیر است.

برای تغییر این شرایط باید چه کاری انجام دهیم؟ یک ابزار واحد وجود ندارد. با این وجود، برای مثال سیستم های مالیاتی ما امروز علیه نیروی کار و به نفع سرمایه هستند. در حالی که در ایالات متحده نرخ میانگین مالیات بر عایدی نیروی کار در 25 درصد ثابت است مالیات موثر بر سرمایه گذاری در تجهیزات و نرم افزار در سه دهه گذشته از 15 درصد به پنج درصد کاهش یافته است. اگر این شرایط تغییر نکند آینده مان بسیار دیستوپیایی خواهد بود و شاهد جامعه ای دو لایه خواهیم بود. ما باید تمام کوشش مان را انجام دهیم تا از تحقق چنین آینده ای جلوگیری نماییم.

* مدولار بودن به طور کلی درجه ای می باشد که اجزای یک سیستم ممکن است اغلب با استفاده از انعطاف پذیری و تنوع در استفاده از یکدیگر جدا شده و دوباره ترکیب شوند.

منبع: فرارو
انتشار: 9 شهریور 1402 بروزرسانی: 9 شهریور 1402 گردآورنده: sctm.ir شناسه مطلب: 2340

به "آینده ما بسیار دیستوپیایی خواهد بود" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "آینده ما بسیار دیستوپیایی خواهد بود"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید